کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

کیانا، عشق مامان و بابا

یک روز با دخترم

عزیز دلم، کیانای مامان امروز همش با هم خونه بودیم و شما کمبود خوابت رو جبران کردی. آخه وقتی جایی می ریم شما خوب نمی خوابی. صبح که از خواب بیدار شدی بهت شیر دادم نفسم و تا نزدیکای ظهر بیدار بودی و بعد موز نوش جان کردی که حدود 1/4 اونو با اشتها خوردی و خوابیدی. حدودای 2:30 بود که بیدار شدی و سوپ عدس 90cc میل فرمودید و آب نوش فرمودید و بعد از 1 ساعت یعنی ساعت 4 شیر براتون آماده کردم و خوردی و دوباره لالا کردی. الهی مامان فدات بشه. نمی دونم چطوری شکر خدای مهربونو به جا بیارم. الان ساعت 6 عصره و صدای اذان داره از مسجد سر کوچه به گوش می رسه و شما هم کم کم داری بیدار می شی و خونمونو دوباره روشن می کنی.
18 مهر 1391

موز و عدس

از امروز به سوپ عسل بانو عدس اضافه کردم. خیلی خوشش نیومد. از یه چیزی هم نگرانم. اونم اینه که مجبورم سوپ کیانا رو میکس بکنم. چون اگه ذره ای دونه دار باشه، حالت تهوع بهش دست میده و نمی خوره. می ترسم عادت بکنی به این مدل غذا خوردن نفسم. میان وعده عصر هم تقریباً نصف موز خوردی نوش جان عزیز دلم ...
16 مهر 1391

شروع تخم مرغ

از امروز به خانم طلا نصفه زرده ی تخم مرغ دادم. مثل همیشه از خوراکی ها و مزه های جدید استقبال میکنه.  نوش جان مامانی
8 مهر 1391

انگار دندون های دخترم در راهند 91/07/02

امروز فهمیدم که دخترم کم کم داره دندون در میاره. خیلی خوش حال شدم. انگار هر دوتاش هم داره با هم در می یاد. الهی که مبارکت باشه نفسم. چند روزی بود که خیلی بی تابی میکردی. پس نگو مرواریدا در راه بودند. در ضمن دیروز هم چک آپ شما بود که رفتیم مطب آقای دکتر متواضع و مثل همیشه همه چیز عالی بود. وزن: 7/900قد: 67دور سر: 44 دوستت دارم بی نهایت عزیزم
2 مهر 1391